با صبا یک ماهه حرف نزدم(بنویسیم قهریم برای دو نفر آدم27 ساله درست نیستlaugh)من با کسی معمولا قهر نمی کنم اما این مدت تنش بین من و صبا خیلی زیاده بوده.مشکل من این بوده که همیش من حرف زدم ؛ من شروع کننده بودم؛ من دلیل آوردم و همه اینها من خسته کرده.تو ذهنم هیچ حرفی برای زدن بهش ندارم بعد به خودم میگم من آدم این مدل رفتار نیستمو معمولا وقتی مشکلی دارم سعی میکنم حلش کنم با حرف زدن اما اینبار دو تا چیز مانعم می شه : اولیش دلیل پشت مثلا قهر صباست؛ اینکه حس می کنم مثلا میخواد منو ادب کنه تا دیگه باهاش اینطوری حرف نزنم .من بی ادبی نکردم اما خیلی تند حرف زدم گفت حال روحیت خوبه ؟ بهش گفتم چرا باید از حال روحیم برای تو حرف بزنم یه بار دیگه هم گفت چرا این ویدیو دوست داری ؛ چیزی که خودم براش فرستاده بودم و گفته بودم حس خیلی خوبی بهش دارم.جواب دادم اگه لازم بود حتما خودم بیشتر توضیح میدادم و لازم نبودذ تو بپرسی و اون احتمالا فکر میکنه من خیلی گستاخ و پررو ام .

دلیل دوم نگاهش بود تو روز عروسی مهرداد و مریم.حس بدی تو صورتش بود و نگاهش یه جور حالت چندش توش بود که خوشم نیومد.قبلا بهش گفته بودم که از حرف زدن زیادباهات خسته ام پس اگه یکم فکر میکرد میدونست نوبت اونه حرف بزنه.

توی ذهنم به تموم  کردن همه چیز فکر کردم؛ هم تلخ و هم ترسناک.

 

پ.ن. امروز خیلی وحشی بازی دراوردم سر مقنعه ام.طبق معمول فاطی دست زده بود و منم دیوونه شدم. 
 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها